مغازه دار که برای بار دوم می گوید موجودی کافی نیست گویی طناب دار را کشیده است، این بار بهانه ی حواس پرتی هم برایت باقی نمانده است. به گمانش کارت کشیده است اما به واقع بر تن تو کارد کشیده است. صدای خونی که از رگ هایت بیرون می زند مثل صدای شر شر آبیست که در زمین فرو نمی رود. تو همان آبی، موجودی که کافی نیست، تو همان کارگر سر ماهی، موجودی که مردنش هم برای زندگی کافی نیست. با آن همه عرقی که ریخته ای کارفرمایت مست شده است.اصلا آن همه شهد و شکر کز سخنش می ریزد اجر صبریست که تو کرده ای. می گویند حوصله ی شنیدن از نی و نیشکر ندارند،سنگ در دهانشان بگذارید، سنگ بر شکمشان ببندید، بروند پی کارشان، همین که کار دارند هفت شهر عشق را گشته اند،بی حقوق و با حقوقش چه توفیری می کند؟ توی گوششان می گویند هفت تپه پر است از گوشت های پرندگانی که قرار است بی اذن کدخدا زنده شوند. اما کرند،نوکرند، نمی شنوند، هم چنان که صدای خون و آب، صدای هم خونه های ناب ما را نشنیدند.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Archive PTS خدمات پرستاری در منزل Melanie . موزیک اسطوره نینجوتسو تهران انار خانم Renee وبلاگ شخصی سید مسعود حسینی رایانه سیستم